اخبار اخبارمصاحبه با جناب آقای بابک جهانبخش

مصاحبه با جناب آقای بابک جهانبخش

6,759تعداد نمایش:
1397/10/06تاریخ:
سگ ها تنها حیواناتی هستند که می توانند حس یک کودک را منتقل کنند
کسی که بتواند حیوانی را بکشد، نمی تواند هیچ انسانی را هم دوست داشته باشد. احساس می کنم که حیوانات می توانند مهر و محبت انسان ها را افزایش دهند و حال خوبی را منتقل کنند.
 
شما احتیاج به معرفی ندارید اما لطفا ابتدا بیوگرافی ای از خودتون بفرمایید.
من متولد اول فروردین سال 1362 هستم و در حال حاضر 35 سال سن دارم. از سن 5-6 سالگی موسیقی را آغاز کردم که به خواسته پدرم بود. خودم به شخصه در کودکی علاقه ای نداشتم ولی چون پدرم علاقه زیادی به موسیقی داشت و علاقه مند بود تا در این زمینه کار کند، من را تشویق کرد. با وجود فضای بسته آن دوران علاقه وی به من منتقل شد. من متولد آلمان هستم و به دلیل دانشجو بودن پدرم ساکن آلمان بودیم. مدرسه موسیقی را هم آلمان دنبال کردم. مدرسه موسیقی در آلمان به شکل آزاد بود به این معنی که صرفا تعلیم موسیقی نبود بلکه در کنار برنامه آموزشی عادی، تعلیم موسیقی نیز انجام می شد. این باعث شد که پیانو با سبک کلاسیک را آموزش ببینم ولی علاقه من این سبک نبود. شاید استعداد خاصی هم در من از این سبک دیده نمی شد تا شرایطی به وجود آمد که به دلیل وابستگی مادرم به خانوادشان به ایران بازگشتیم. با بازگشت به ایران مسیر زندگیمان کاملا تغییر کرد. با ورود به ایران تا مدت ها فعالیت موسیقی نداشتم تا اینکه پدرم سازی برایم خریداری کرد. به یاد دارم که این ساز YAMAHA A3 بود که متعلق به یکی از دوستان عمویم بود. برای زمان خودش بسیار ساز خوبی بود و صدای کاملا شرقی داشت. علاقه من با این ساز دو چندان شد چراکه شبکه های ترکی تازه آغاز به کار کرده بودند و با شنیدن موسیقی استانبولی بسیار به  موسیقی شرقی علاقه مند شدم. به جرات می توانم بگویم که قرار نبود که من خواننده شوم و به فکر خواننده شدن نبودم. من فقط خوانندگی را به شکل بازخونی آهنگ های مورد علاقه خودم می دیدم تا اینکه یکی از دوستان پدرم، مرحوم مسعود میردامادی من را کشف کرد. وی از آهنگسازان صدا و سیما بود و در گذشته برای بسیاری از خوانندگان قدیمی فعالیت داشت. اگر خاطرتان باشد در گذشته روابط بین فردی گسترده تر بود و تمامی هم محله ای ها همدیگر را می شناختند. آن زمان با دوستانمان دوره ای تعیین کرده بودیم و هر هفته خانه یک نفر جمع می شدیم. همانجا شد که دوست پدرم صدای من را شنید و به من سولفژ یاد داد و فضا را آکادمیک کرد. به خاطر دارم که در سال 76 و در سن 14 سالگی به صدا و سیما رفتم و تست خوانندگی دادم. متاسفانه در تست اول رد شدم و به من گفتند که صدایم به صدای زن ها شباهت دارد. صدای من چپ کوک بود و چون سن کمی داشتم به صدای زن ها شباهت داشت. بعد از آن آقای محمدعلی معلم از شاعران قدیمی و رئیس مرکز موسیقی من را تایید کرد. پس از آن یک کاری را در مرکز صدا و سیما خواندم که نوازندگان آن کار ازجمله مجتبی میرزاده بود که از بزرگ ترین نوازنده های زمان خود بود بابک امیری گیتارزنی کرد. این کار یک کار پاپ سنتی محسوب می شد چراکه بسیاری از اساتید در آن نوازندگی کرده بودند. موزیک آن در استدیو 103 زده شد که جز استدیوهای مطرح بود. کار که خوانده شد، ناظر ضبط تایید داد. متاسفانه در حال حاضر ناظر ضبط از موسیقی ایران حذف شده است که جای خالی آن احساس می شود. پس از این کار استاد میرزاده به من گفت که تو باید مثل شادمهر عقیلی بخوانی و سبک صدا و سیما، سبک تو نیست و تورا غنچه سوز می کند و هنوز صدای پخته ای نداری و الان زمان خوانندگی تو نیست. من خیلی بهم برخورد چراکه جوان بودم و از خوانندگی زده شدم. اما حال بعد گذشت زمان حرف های وی را قبول کردم و نگرش من را عوض کرد. این شد که با صدا و سیما خداحافظی کردم و بعد از من مهرداد کاظمی کار فوق را خواند و چون صدام بچگانه بود به راحتی می توانستم نوت های بالا را بخوانم. تا مدت ها قید خوانندگی را زدم و به سمت آهنگ سازی رفتم. پس از مدتی فردی برای اهنگ سازی به من معرفی شد که آلبومی را برایشان ساختم. در استدیو فرید شبخیز حاضر شدیم تا اتودها را برایشان بخوانم که آقای شبخیز با تعجب به من گفتند که چرا خودت نمی خوانی؟ صدات خاصه! این شد که به ارشاد رفتم و تست صدا دادم. آن زمان باید هم تست خوانندگی و هم تست سولفژ می دادیم اما در حال حاضر فقط پول اولویت خوانندگی است و به وسیله کامپیوتر برای صدای هرکسی امکان کوک شدن وجود دارد. آن زمان بین 400 نفر قبول شدم و مجوز صدایم را در سال 79 گرفتم. پس از کسب مجوز پدرم، برای سومین بار تحت عمل قلب قرار گرفت و در بیمارستان دچار عفونت بیمارستانی شد و طی یک سال بستری، هر روز به ما می گفتند که پدرم زیاد عمر نمی کند. من چون تک پسر بودم برایم خیلی سخت بود و این باعث شد که نتوانم درسم را ادامه دهم و تحصیلاتم در حد دیپلم باقی ماند. از موزیک درآمد محدودی از آهنگسازی داشتم و چند تیزر تلويزیونی کار کردم. تا ا

ینکه پس از مدتی پدرم خوب شد و آلبومی را با کمترین هزینه جمع و منتشر کردم. آلبوم "چی شده" منتشر شد و مسیر زندگی من تغییر کرد. حس عجیبی داشت چراکه برای اولین بار صدایم را در تمامی شبکه ها و حتی خیابان ها می شنیدم البته هزینه ساخت موزیک ویدیو را نداشتم و متاسف می شوم برای بعضی کامنت ها که خطاب به من با عنوان مرفه بی درد گفته می شود. به یاد دارم که چون هزینه ساخت ویدیو کلیپ را نداشتم و در مصاحبه ای آن را عنوان کرده بودم، شخصی با نشریه فوق تماس می گیرد و اعلام می کند که حاضر است هزینه ساخت کلیپ را پرداخت کند.به جرات می توانم بگویم که من بدون پرداخت یک هزاری وارد موسیقی شدم اما متاسفانه به من می گویند که تو بچه آلمان هستی اما مطلع نیستند که ما تمام دارایی خود را به دلیل بیماری پدرم از دست دادیم. برای پخش آلبوم با شرکت های متفاوتی تماس گرفتیم اما کسی استقبال نمی کرد. یک روز که در اوج ناامیدی بودم، از شرکت آقای محسن رجب پور با من تماس گرفته شد. بعد از شنیدن اهنگ های آلبوم قراردادی منعقد شد و مسیر زندگی من به شکل امروز تغییر کرد. از آن پس روزنامه اتفاق نو در سال 84-85 من را به عنوان پدیده موسیقی اتفاق کرد و مصاحبه ای انجام شد و به دنبال این بود که بتواند استعداد جوانی را رشد دهد.

وقتی پا در عرصه حرفه ای گذاشتید، به این مساله فکر کردید که می خواهید چه کاری را انجام دهید که مشهور و محبوب شوید؟
هیچکس از شهرت بدش نمی آید ولی من به شهرت فکر نکردم بلکه در مسیر آن قرار گرفتم. من به اینکه بخواهم مسیر زندگیم را عوض کنم، خیلی احتیاج داشتم چراکه در خانواده ای قرار داشتم که با یکسری دوران بیماری از سوی والدینم مواجه شدند. گویا دوران طلایی زندگی ما پس از بازگشت به ایران تمام شده بود و صاعقه ای به زندگیمان خورده بود و من باید خودم را از آن شرایط خارج می کردم. من انسانی با پشتکار بودم و در همان سال ها موفق به قهرمانی در رشته کاراته شده بودم و به تیم ملی دعوت شدم. شاید اگر این رشته را ادامه می دادم الان می توانستم جز مربیان موفقی بشوم. در رشته فوتبال در تیم استقلال بازی کردم و در آلمان در تیم بوخوم به عنوان کاپیتان تیم نونهالان بازی کردم. اما روحیات من از کاراته جدا شد و علاقه ای به ادامه آن نداشتم. شاید احتیاجات روحی من آن بود که به سمت موسیقی جذب شوم. بعد از پخش ویدیو چی شده از شبکه ماهواره ای متاسفانه 3 سال ممنوع کار شدم و پس از آن محسن یگانه و فرزاد فرزین دچار این سرنوشت شدند. من مشکلات این افراد را در راه موسیقی دیده ام و به جرات می توان گفت به دلیل دوره ای که در آن قرار داشتیم، بسیار سخت بود و زمانی بود که وزارت ارشاد اشک مارا در می آورد. بعد من با آقای مجتبی شاه علی، قرارداد بستم که شرکت ایشان ممنوع الفعالیت شد. لذا مجبور شدیم آلبوم را به شرکت ایران گام، آقای حسین خانی بدهیم. اقای حسین خانی، تهیه کننده آقای علیزاده و سیروان خسروی بود. پس از جدایی از این شرکت، شرکت نکیسا آلبوم را منتشر کرد. این آلبوم فراتر از زمان خود بود اما بازخورد لازم را در زمان خود نداشت. من تقلا زیادی برای ارتقا داشتم تا اینکه تصویر دنیای هنر آلبوم سومم به نام احساس را خریداری می کند و با تبلیغ فوق العاده پخش شد. اولین کنسرت تهران دقیقا پس از این آلبوم صورت گرفت و دو اجرا در اریکه ایرانیان صورت گرفت. در سال 89 دومین کنسرت من اجرا شد و رئیس اریکه ایرانیان خود اسپانسر کنسرت بعدی من شد. از اخر سال 89 اولین اجرا برج میلاد صورت گرفت. برای آلبوم زندگی من با آقای حاتم پور قراردادی بسته شد و در این آلبوم آهنگ دوست دارم با استقبال فوق العاده ای مواجه شد و در برنامه آقای رشید پور دیده شد. پس از آن آهنگ دوست دارم را به صورت تک ترک منتشر کردم و سپس آلبوم دوست دارم منتشر شد. از آن پس کنسرت های تهران جرقه خورد و با استقبال خوبی مواجه شد. با اضافه شدن این ماجرا در سال 90 با آقای خانزاده قراردادی منعقد شد و با انتشار آلبوم این منو بارون، پرتاب بلندی انجام شد تا جایی که سانس های کنسرت تهران به 14 کنسرت در یک ماه رسید و در صدر فروش قرار گرفتیم.
 
فعالیت شما در خارج از ایران به چه صورت است؟
اولین کنسرت خارج از ایران در سال 87 در لندن بود و بعد از آن در سال 91 در استکهلم و پس از آن مجدد لندن، ونکور، تورنتو و دبی با همراهی مرحوم مرتضی پاشایی اجرا شد. هرگز فراموش نمی کنم که مرتضی از من خواست تا منو بارون را باهم بخوانیم و خیلی خاطره شد. با اقای خانزاده تا سال گذشته همکاری داشتم که حاصل آن انتشار آلبوم های منوبارون، اکسیژن، مدار بی قراری، حالم خوبه و با کلی تک آهنگ متفاوت که بسیار موفق بود.
فکر می کنید که راز موفقیت شما در چه مواردی بوده است؟
من تلاش خودم را کردم و هواداران با محبتی داشتم و دارم.
همیشه آدم بی حاشیه ای بودم و سعی کردم با احترام برخورد کنم و حتی جدایی هایم همراه با احترام

بود. من هیچ چیزی را در دنیا با زور از کائنات نمی خواهم و هرگز حسادت نکردم و خودم و توانایی هایم را با کسی مقایسه نکردم. اگر امروز در جایی با اقبال مواجه نشوم می دانم ایراد کارم کجاست.
 
اگر شما در مسیر خوانندگی قرار نمی گرفتید، مسیر زندگی خود را به چه شکل می دیدی؟
من در بیزینس خوب نیستم و مطمئن هستم که این راه را انتخاب نمی کردم. از جهت درس خوان بودن هم مدتی پشتم باد خورد و دیگر ادامه ندادم. شاید کاراته یا فوتبال را دنبال می کردم. اگر در موسیقی به اندازه فعلی نمی رسیدم شاید در شاخه دیگری در موسیقی فعالیت داشتم.
 
خودتان آهنگ سازی آهنگ هایتان را انجام می دهید؟
بله من تا 98 درصد خودم آهنگ سازی می کنم و در طی 8 سال گذشته 135 آهنگ ساختم.
 
آهنگ آخر خود را چقدر می پسندید؟
آهنگ خوبی بود اما این آهنگ ها شبیه خودم نیستند ولی حس خوبی به من منتقل می کنند.
 
شما اگر بخواهید بین آهنگ هایتان انتخاب کنید، کدام برایتان محبوب تر است؟
هرکدام در حال خودشان محبوب هستند. مدل زندگی من تغییر کرده و فازم عوض شده اما آهنگ دوست دارم را خیلی می پسندم و دل نشین است.
 
آقای جهان بخش، شما تابه حال حیوان خانگی داشتید؟
من علاقه مند حیوانات هستم و در کودکی انواع حیوانات ازجمله همستر، خرگوش و لاک پشت داشتم و مدت کوتاهی طوطی و کاسکو داشتم.
 
رسیدگی آن کامل با خودتان بوده است؟
خیر متاسفانه فرصت آن را نداشتم. زمانی که آلمان بودم ارتباط خوبی با سگ ها داشتم اما به دلیل اینکه تصمیم گیرنده پدرم بود، دوست نداشت سگ داشته باشیم. در حال حاضر به دلیل سفرهای متعدد من امکان نگهداری از حیوان خانگی ندارم اما در اولین فرصت امکان آن را ایجاد خواهم کرد. همچنین می ترسم وابستگی ایجاد شود و وجود ممنوعیت های نگهداری حیوانات باعث می شود که از این کار اجتناب کنم. سعی می کنم در اولین فرصت خودم را در موسیقی کم کارتر کنم و گزیده تر فعالیت کنم تا فرصتی بیشتری برای خانواده و داشتن حیوان خانگی ایجاد کنم.
 
چه حیوانی دوست دارید به عنوان حیوان خانگی انتخاب کنید؟
قطعا سگ، گربه دوست دارم اما حساسیت شدیدی به آن دارم. در خارج کشور این مثل وجود دارد که سگ هم دوست خوبی است و هم مسئولیت پذیری دارد و برای پسرم سگ را انتخاب می کنم.
 
نحوه آشناییتون با مجموعه ایران وت کر می فرمایید؟
دوستی ما خارج از این سیستم ایجاد شد و آشنایی ما از طریق همسرم ایجاد شد. خانم پرستو نجفی مديريت فروش اين شركت از صمیمی ترین دوستان هم دانشگاهی همسرم بود وباعث این آشنایی عميق و صميمي شد.  
با توجه به اشاره شما به سگ های حمایتی، بنظر می رسد شما دوست دارید به سگ ها کمک کنید.
. سگ جز  موجوداتی است که حس خیلی زیادی را منتقل می کند. متاسفانه در کشور ما مشکلات زیاد است و گاهی مقایسه هایی ایجاد می شود که صحیح نیست. برای مثال کمک هایی که به حیوانات می شود و برخی افراد می گویند چرا به جای آن به کودکان کمک نکنیم. هرکدام جای خود دارد. حتی درخت که بی زبان است در دنیا حق زندگی دارد و نیاز به نگهداری دارد. کسی که بتواند حیوانی را بکشد، نمی تواند هیچ انسانی را هم دوست داشته باشد. احساس می کنم که حیوانات می توانند مهر و محبت انسان ها را افزایش دهند و حال خوبی را منتقل کنند.
 
تا به حال شده حیوان بی سرپناهی را ببینید و بخواهید به آن کمک کنید؟
بله به خصوص برای پرندگان همیشه غذا نگه می داریم و برنج و نان برایشان می ریزیم. خاطره ای که دارم این هست که من اطلاع نداشتم که گربه ها از آب بدشون می آید. یک روز پیاده روی می کردم که گربه ای دنبال من افتاد تا اینکه تا جلو خانه ما آمد. این باعث شد که بیارمش داخل خانه و ببرمش حموم و شروع به شستنش بکنم. گربه بیچاره تسلیم شد و یک دل سیر شستمش ولی چون حساسیت داشتم نتوانستم بیش از 2-3 روز از آن نگه داری کنم.
 
اگر از شما بخواهند که کنسرتی بذارید که مقداری از درآمد آن را برای کمک به حیوانات بی سرپناه انجام شود، دوست دارید این کار انجام شود؟
این کار در صورتی امکان پذیر است که حرفی از آن زده نشود و مبلغی اختصاص داده شود اما اگر علنی شود، کلی قضاوت های بی مورد دیده خواهد شد.
 
ضمن تشکر از حضور شما درچهارمین نمایشگاه دام کوچک در برج میلاد تهران که توسط شرکت حامی گستر حیوانات برگزار شد، نظر شما در خصوص این نمایشگاه چی بود؟
توقع من از شرکت در این نمایشگاه این بود که بتوانم حیوانات راهم ببینم اما محقق نشد. این نمایشگاه برای من خیلی جالب بود و اولین تجربه حضور من در چنین نمایشگاهی بود. در ضمن جای خوشحالی دارد که در کشور ما هم این چنین نمایشگاه هایی برگزار می شود. وجود این نمایشگاه نشان از زحمات برگزارکنندگان آن دارد و نگاه من را تغییر داد از این نظر که اگر روزی حیوان خانگی ای داشته باشم، مطمئن خواهم شد که چنین نمایشگاه هایی برای ارائه خدمات حیوانات خانگی وجود دارد. به نظر می رسد که با توجه به بزرگ شدن این بیز

ینس
در سال های آینده شاهد پیشرفت در این حوزه خواهیم بود اما متاسفانه فعالان این حوزه مسیر بسیار سختی برای حمایت از این بیزینس در حوزه ارزی و تامین مواد اولیه دارند.
 
شما تمایل دارید مجدد در این نمایشگاه در صورت برگزاری در سال های آتی شرکت کنید؟
بله حتما. شاید در زمان برگزاری دوره بعد این نمایشگاه سگ هم داشته باشم و اینبار بازدید برایم کاربردی تر باشد.
 
شما مجله کابوک را مطالعه کردید؟
متاسفانه فرصت نکردم که به صورت دقیق مطالعه کنم اما به صورت کلی که مجله را دیدم، خیلی نظرم را جلب کرد و برای مخاطب جذاب است و کیفیت بالایی دارد. امیدوارم که همیشه موفق باشید.
 
به عنوان سوال اخر، آیا مجله کابوک می تواند شما را به عنوان سفیر حامی حیوانات معرفی کند؟
در این ارتباط باید حرفه ای تر عمل کنم و تصمیم گیری برخی مسائل تنها برعهده من نیست و چند پیشنهاد برای سفیر شدن وجود دارد و سعی دارم موردی را انتخاب کنم که شخصی مفیدتری برای آن باشم. در نظر دارم در ماه های آینده با آشناییت بیشتر با این حوزه و داشتن حیوان خانگی درک بهتری از این حوزه کسب کنم و بنظرم همسرم گزینه بهتری در این زمینه باشد و من همراهی می کنم.